English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1511 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
instate U برقرار کردن منصوب نمودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
appoint U برقرار کردن منصوب کردن
appoints U برقرار کردن منصوب کردن
instal U منصوب نمودن
install U منصوب نمودن
installs U منصوب نمودن
installing U منصوب نمودن
invest U منصوب کردن
appointe U منصوب کردن
invests U منصوب کردن
invested U منصوب کردن
investing U منصوب کردن
putting U منصوب کردن واداشتن
put U منصوب کردن واداشتن
intromit U جادادن منصوب کردن
puts U منصوب کردن واداشتن
to put in U منصوب کردن ارائه دادن
invests U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
inducted U برقرار کردن
inducts U برقرار کردن
induct U برقرار کردن
set up U برقرار کردن
inducting U برقرار کردن
call to order U به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
reintegrate U مجددا برقرار کردن
reinstall U دوباره برقرار کردن
communicate ارتباط برقرار کردن
reinstate U دوباره برقرار کردن
reinstated U دوباره برقرار کردن
to make a connection U رابطه ای برقرار کردن
reinstates U دوباره برقرار کردن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
reinstating U دوباره برقرار کردن
safety U برقرار کردن تامین
To bring about a reconciliation. U آشتی دادن ( برقرار کردن )
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish U برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishment U محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments U محل کار برقرار کردن قرارگاه
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting U ارتباط برقرار کردن راه دور
talked U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks U صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization U برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
institute U برقرار کردن تاسیس کردن
instituting U برقرار کردن تاسیس کردن
instituted U برقرار کردن تاسیس کردن
institutes U برقرار کردن تاسیس کردن
appointees U منصوب
appointee U منصوب
deposing U عزل نمودن خلع کردن
deposes U عزل نمودن خلع کردن
depose U عزل نمودن خلع کردن
immersed U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses U غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolate U قیاس کردن استقراء نمودن
glamorizes U فریبا نمودن طلسم کردن
extrapolating U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated U قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates U قیاس کردن استقراء نمودن
immersing U غوطه ور کردن شناور نمودن
immerse U غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
glamorising U فریبا نمودن طلسم کردن
condition U شرط نمودن شایسته کردن
glamorized U فریبا نمودن طلسم کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
glamorised U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises U فریبا نمودن طلسم کردن
palpate U لمس کردن امتحان نمودن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
find and replace U پیدا کردن و جایگزین نمودن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
glamorize U فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizing U فریبا نمودن طلسم کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
appointor U منصوب کننده
postulated U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulates U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate U تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulating U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. U خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulate U قیاس منطقی کردن فرض نمودن
nominee U منصوب تعیین شده
nominees U منصوب تعیین شده
self-appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
self appointed U منصوب شده بوسیله خویشتن
regius professor U استاد منصوب ازطرف پادشاه
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
to win nny one's affections U محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock U اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit U تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
indefeasible U برقرار
on U برقرار
established U برقرار
confirmed U برقرار
enactor U برقرار کننده
to set in U برقرار شدن
to lay down a rule U قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
maintain U نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
maintained U نگهداشتن برقرار داشتن
maintains U نگهداشتن برقرار داشتن
countersink U خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female U سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit U مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugs U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plug U اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
revealed U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals U نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
networking U نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
socket [سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets U سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
session U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
central U ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
X. U استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
sessions U لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
jump instruction U موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
to gain any ones ear U نمودن
abstract U نمودن
showŠetc U نمودن
dont U نمودن
abstracting U نمودن
abstracts U نمودن
seems U نمودن
dost U نمودن
seemed U نمودن
seem U نمودن
animadvert U نمودن
showed U نمودن
animalize U نمودن
shows U نمودن
show U نمودن
else rule U قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
logic U بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
account U محاسبه نمودن
sends U ارسال نمودن
acquit U نمودن برائت
waived U اغماض نمودن
waives U اغماض نمودن
waive U اغماض نمودن
affixed U اضافه نمودن
send U ارسال نمودن
arraign U احضار نمودن
digitizing U دیجیتالی نمودن
friend U یاری نمودن
affix U اضافه نمودن
affixes U اضافه نمودن
curtailed U مختصر نمودن
microjustification U ریزتراز نمودن
anneal U بادوام نمودن
dusk U تاریک نمودن
acquitting U نمودن برائت
affixing U اضافه نمودن
misrepresentation U بد ارائه نمودن
doubled up U مضاعف نمودن
indorsation U تصویب نمودن
numeralization U عددی نمودن
acquits U نمودن برائت
sending U ارسال نمودن
doubled U مضاعف نمودن
sum U خلاصه نمودن
double U مضاعف نمودن
friends U یاری نمودن
assimilatc U مقایسه نمودن
impeach U احضار نمودن
sketches U رسم نمودن
sketched U رسم نمودن
abating U رفع نمودن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com